بیا در فکر آن بیچاره باشیم که محتاجند وهم درمانده هستند
و شاید بهر دیدار چو مایی به درب خانه ها غمگین نشستند
نه آنها خانه کس پا گذارند لباسی بهر مهمانی ندارند
نه کس درکوی آنها پا گذارد همیشه کنج خانه غمگسارند
به خانه یا که یخچالی ندارند و یا در آن به غیراز آب یخ نیست
بجای طوطی ومرغ وقناری بجز جیرجیرک ومور وملخ نیست
زمستانها زسرما در عذابند به تابستان زگرمایش کبابند
چو مهمانی بیاید بهر آنها ازاو شرمنده گشته خیس آبند
نه مرغی ونه گوشتی نه کبابی نه یک سیبی ، اناری یا گلابی
نه آب میوه نه شیر وعسل هست پذیرایی کنند با چای وآبی
نه فرش آبرومندی به خانه که زیر اندازشان کهنه گلیم است
به هر قسمت زخانه یک پتویی ویا یک قطعه موکت یا جاجیم است
چو از احوال خود با کس نگویند کسی از حال آنها باخبر نیست
مگر خورشید حق تابد وگرنه شب تاریک آنها را سحر نیست
سراسر زندگیشان غصه و غم ز رنج روزگار و درد و ماتم
ولی برخوردشان گرم وصمیمی که گویی غم نباشد در دو عالم
زراندوزان به فکر جمع ثروت سراسر زندگیشان زروسیم است
گمان دارند صاحبخانه هستند شریک مال آنان هر یتیم است
هر آن کس ثروتی دارد کند شاد دلی را کز گرفتاری غمین است
و گرنه جایگاهش قعر دوزخ حسابش با کرام الکاتبین است
خداوندا تو خود از لطف ورحمت دل پاک یتیمان شاد فرما
دل هرکس که شد غمخوار آنها ز درد ورنج وغم آزاد فرما
نشان خانه شان درهرکجای است حمید از بهر ایشان خاک پای است
اگـرچـه مـال افــزونـی نــدارد امیـدش سوی درگاه خــدای است
حمید رضا فاطمی – سحر 23 ماه مبارک رمضان – 25/7/85
:: موضوعات مرتبط:
شعرها ,
,
:: برچسبها:
مهمانی فقیران ,
بچه های یتیم ,
انفاق مال ,
کمک به دیگران ,
مستمندان ,